زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”
روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!
نظرات شما عزیزان:
میشه بگی چجوری حرفارو می کشی؟
پاسخ:برا دختره بود . با شیفت و ت میتونی حرفارو بکشی. اشک
پاسخ:آخیــــــــــــــــــــــــی. اشک
آخه اکثرش به گوشم آشناس!!!
پاسخ: سلام، خودم که اونارو ننوشتم، از سایت،کتاب،مجله و ... میخونم میبینم قشنگه میگم بقیه هم بخونند. شرمنده ایشالا سعی میکنم مطالب نابتری رو بیارم. بسیار ممنون از نظرت. اشک
پاسخ:بخدا قسم میخورم که ناراحت نشدم hichkas
پاسخ:ایول. اشک
پاسخ:والا چه عرض کنم؟؟؟ اشک